به آرزویش رسید؛ اولین شهید سلامت یزد به نام او رقم خورد شهید محمود شمسالدینی.
بین بچهها دعواست، همه دوست دارند افتخار غسل شهید را به نام خودشان ثبت کنند.
یکی از بچهها گفت: شهید، اگر شهید است؛ خودش غسال را انتخاب میکند.
بالاخره قرار شد همه گروهها در این افتخار باهم شریک باشند و هر گروهی یک قسمت کار را دست بگیرد.
روز موعود فرارسید، همه منتظرند جنازه شهید برسد تا کار را شروع کنند.
جنازه شهید درراه است و تا چند دقیقه دیگر میرسد.
حاج آقای شمس، مدیر حوزه استان، دو تا از بچهها را صدا زد و آرام با آنها صحبت کرد.
آنها وارد غسالخانه شدند و جنازه را تحویل گرفتند و مشغول شدند.
مگر قرار نبود همه بچهها مشارکت داشته باشند؟!
آقای شمس به آن دو طلبه چه گفت؟
یکی دو روز بعد بچهها از مدیر پرسیدند، چه شد؟
گفت: چند لحظه قبل از این که جنازه برسد، خبری به من دادند که باید سریع تصمیم میگرفتم، فرصت نبود، به ذهنم رسید مطلب را با آن دو طلبه در میان بگذارم و آن دو را روانه غسالخانه کنم.
بگذریم آن خبر چه بود …
آنچه مهم است، جمله شب قبل از غسل یکی از طلبههاست که « شهید، اگر شهید است؛ خودش غسال را انتخاب میکند…»
به قلم سید عباس حسینی پور