این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست

ولادت اباعبدالله الحسین (ع) بر امام عصر نائب برحقش و همه محبین حضرتش علی الخصوص شیعیان مبارک باد


این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست

***

اگر ای دوست تو را عقده ی عالم به گلوست

داستان تو و غم صحبت سنگ است و سبوست

آستان بوس حرم باش و بپرس از در دوست

این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست

این چه شمعی است که جان ها همه پروانه ی اوست

دل هر کس که حسینی ست ز خود بی خبر است

کشته ی عشق حسین از همه کس زنده تر است

بس که آن جلوه ی توحید مرا در نظر است

هر کجا می نگرم نور رخش جلوه گر است

هر کجا می گذرم جلوه ی مستانه ی اوست

هر خدا جوی تمسک به ولایش دارد

هر گرفتار غمی سر به هوایش دارد

هر سری آرزوی بوسه پایش دارد

هر دلی میل سوی کرب و بلایش دارد

ما ندانیم چه سِرّی ست که در خانه ی اوست

محمدجواد غفور زاده(شفق)


*****

تا ابد کوثر توحید ز پیمانه ی اوست

سینه ی سوختگان شمع عزاخانه ی اوست

شعله های عطشش در نفسِ خسته ی ما

کوه سنگین غم ما به روی شانه ی اوست

حرم اوست حریمی که بُود کعبه ی جان

دل بشکسته بهشتی ست که ویرانه ی اوست

دل آتش زده ی ما که جهانی را سوخت

شعله اش از شرر دامن ریحانه ی اوست

گوهری را که خدا قیمت آن داند و بس

درّ اشکی ست که تقدیم به دردانه ی اوست

طرفه بیتی ست از آن شاعر شیرین سخنش

یک جهان عاطفه در ساغر و پیمانه ی اوست

این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست

این چه شمعی ست که جان ها همه پروانه ی اوست

هر کجا حکم الهی ست سخن گو، سرِ توست

شاخه و نخل و نی و طشت طلا منبر توست

به قیامت قسم از صبح قیامت تا حشر

همه ایام قیامت همه جا محشر توست

آن چه گفتند و نگفتند به اوصاف بهشت

همه در یک گل لبخند علی اصغر توست

آن چه بخشید به اسلام بقا خون تو بود

آن که خون تو بقا یافت از او خواهر توست

عضو عضو بدنت نیزه و زخمت آیات

ورق مصحف آغشته به خون پیکر توست

دوست می خواست تو را کشته ببیند ور نه

نیزه فرمان بَرِ تو تیغ ثناگو سر توست

نه محرم نه صفر بلکه همه دوره ی سال

باید این بیت بخوانیم که یاد آور توست

این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست

این چه شمعی ست که جان ها همه پروانه ی اوست

کیست این عصمت اعظم که ز توفیق تنش

گرگ معصوم شود در گذر از پیرهنش

بوریا یافته توفیق که پیچد بر او

ورنه در عالم معناست دو عالم کفنش

حق بر آن بود که برگرد سوی خیمه برو

شه بر آن بود که افزون بشود سوخت تنش

مددی داد به قاتل که زند بهتر تیغ

عالمی سوخت از این کشمکش تن به تنش

چهره ی شمر در آن چشمه ی خورشید افتاد

گرگ افتاد به جان دو غزال چمنش

این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست

این چه شمعی است که جان ها همه پروانه ی اوست

سازگار


این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست

این چه شمعیست که جانها همه ‍روانه اوست

در شجاعت شده او شهره به اکناف جهان

چونکه حق گوید و حق است که دردانه اوست

بردباری و حیا. لطف و صفا.مهر و وفا

این همه هک شده در چهره ی مردانه اوست

آنکه در قلب شب قدر به مهمانی رفت

چه کسی جز پدر فاضل و فرزانه اوست

آنچه تایید کند رسم شهادت طلبش

سر بی تن شده و خنده مستانه اوست

آنجه مداح دغل گوید و تو میگریی

نه حسین است و جهادش نه افسانه اوست

او کجا گریه کنی خواست که تو میگریی؟

تو مخور گول همانی که درک لانه اوست

این حسین نیست که محتاج ترحم باشد

این تویی آنکه گدایی به در خانه اوست

تشنه بود او ولی در عطش وصلت یار

کوزه آب زلالش لب جانانه اوست

کربلا مبدا پرواز حسین است خوشا

مقصدش باغ بهشت است و فدک خانه اوست

او خریدار همه ملک خدا یکجا شد

جان شیرین در این معامله بیعانه اوست

هر که چون او شد و در راه به مقصود رسید

بی گمان مرغ سعادت به سر شانه اوست

یا رب امشب به من خسته درمانده بنوش

زان شرابی که شبانگاه به پیمانه اوست


انتهای پیام/
تاریخ درج مطلب: 15 اسفند 1400
مدارس علمیه یزد